آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آرتین شیرینی زندگی مامان الهه و بابا مجتبی

بازگشت دوباره به نی نی وبلاگ

سلام پسر خوب مامااااااااااااان.مامان فدای تو بشه.امروز تصمیم گرفتم که یه سر به نی نی وبلاگت بزنم.گزارش های ماهانت رو قبلا توی نی نی پیج واست میذاشتم و تصمیم دارم که از این به بعد بیام اینجا واست بنویسم.امروز که مینویسم شما پسر 18 ماهه ی من هستی یه پسر کوچولوی ریزه میزه با وزن 8900 و دور سر 46.از دیروز تصمیم گرفتم که یه رژیم درست و حسابی مامان تجویز کن برات پیش بگیرم که امیدوارم موفق بشم.احساس کردم درگیری سفارشاتم باعث این کم وزنیه گرچه از غذای شما غافل نمیشدم.یه مدت هم تصمیم گرفتم که واست پرستار بگیرم اما دیدم خودم بهترین پرستارم کلی حرف زدن یاد گرفتی این روزا تا کارت جایی گیر میکنه میگی مامان الااااااااااااا یا میگی مامانیییی به بابا هم می...
11 تير 1393

جشن دندونی آرتین جون

سلام پسر گل مامان.چند وقت بود نمی شد درست و حسابی به وبلاگ خودت و دوستات سر بزنم آخه درگیر کارهای جشن دندونی شما بودم این جزو رسم و رسوما نیست من و بابا به دلخواه و واسه دور هم جمع شدن تصمیم به این کار گرفتیم.البته چون جشن تولدت هم توی ماه صفر میشه به احترام این ماه نمی شد جشن مفصل واست بگیریم.مامان حسابی درگیر کار و بارهای جشن بود . همه ی تزیینات جشن رو خودم واست انجام دادم درست کردن ریسه ی جشن و طراحی کارت دعوتت و خلاصه همه و همه خواستم یه یادگاری قشنگ واسه گل پسرم بمونه.سفارش کیک هم کلی ماجرا داشت ولی موفق شدم.خلاصه که قرار شد یکشنبه 24شهریور 92این جشن همزمان به جوونه زدن چهارمین دندون شما برگزار بشه.از عزیز هم حسابی ممنونم که پشتیبانی ا...
16 مهر 1392

...

عزیز دل مامان خوبی عزیزم؟امشب بعد از اینکه از باغ آقا جون اومدیم تو همش دورو بر من بازی میکردی علاقه ی عجیبی هم به این داری که حتما از روی من رد بشی وقتی دراز کشیدم شونصد بار از این ور به اون ور میری مامان .امشب هم داشتی همین کار رو میکردی که یه لحظه دیدم خودت ایستادی  هی گفتم بابا بابا آرتین رو ببین ولی زود نشستی دوباره اومدی پیش من و نگاهت به بابا بود هی گفتی ا ا ا من هم گفتم بابا آرتین رو نگاه کن دوباره یه  لحظه خودت ایستادی مامان جون .حالا اگه تا چند روز دیگه این کار رو دوباره انجام دادی مشخص میشه که یه قدم دیگه واسه بزرگ شدن برداشتی مامان با هر کدوم از کارهای جدیدی که انجام میدی دنیا رو به مامان بابا میدی .دوست داریم فر...
16 شهريور 1392

نوشته ای دوباره

سلام گل مسری  مامان.خوب خوب خوب هستی؟چند دقیقه ی پیش کلی روحیه ی شاعرانم گل کرده بود و واست نوشتم اما تو اومدی و با زدن روی دکمه های لب تاب زحمت پاک کردنش رو کشیدی.امروز 14 شهریور 92 یه روز گرم تابستونی و یه خونه ی گرم که با وجود تو و بابایی گرمتر شده.ایشالا از 2شنبه ی آینده عکس های جدید واست میذارم.3 4 روزی میشه که یاد گرفتی توپت رو پرت کی من و بابا و تو میشینیم میگیم آرتین توپ بنداز توام توپ رو میندازی  چون من و بابا ذوق زده میشیم و جیغ و دست و هورا میکنیم توام فکر کردی این جزو قوانین بازی هستش که بعد از پرت کردن توپ دست بزنی. 3 روزی میشه که بهت میگم الو آرتین الو خوبی آرتین؟توام دستت رو میبری طرف گوشت و مثل گوشی دست گرفتن س...
14 شهريور 1392

آرتین شیرین تر میشه

 دل مامانی چطوره؟خوبی؟جوونه زدنسومین دندونت مبارک باشه مامان بالاخره بعد از چند روز که ازگرد شدن و سفید شدن لثه ات گذشت و حسابی توی این چند روز اذیت شدی دیروز(8شهریور 92)توی 8ماه و 22روزگی دندون سومت جوونه زد.خدا کنه دندون بعدیت راحت در بیاد.بعد از تقریبا یک ماه دیشب یه خواب نسبتا راحت رفتیم و امروز هم حسابی خوابیدی من فکر میکم واسه دندونت باشه که بد میخوابی.ازشیرین کاری هات بگم عزیزم:چند روزی هست که وقتی واست لالایی میخونم یا از روی بازی و سرگرمی واست شعر میخونیم تو هم باهامون همراهی میکنی اگه بلند بخونم توام زور میزنی که بلند بخونی اگه آروم بخونم توام آروم واسه خودت میخونی.گاهی وقتا دست هم میزنی باهاش که دیگه عالی میشه.خلاصه این طوری ...
14 شهريور 1392

چند کلمه حرف با آرتینم

تاسلام پسری مامان.خوبی؟اومدم هم چند کلمه حرف حساب باهات بزنم هم اینکه از کارهای قشنگت بنویسم.مامان جان تقریبا یک ماهی میشه که خوب نمیخوابی حتی شب ها .قبلا فکر میکردم به خاطر گوشت باشه ولی الان که گوشت خوب شده چته مامان؟وقتی میبینم وسط خواب با گریه بیدار میشی ولی هنوز خوابت میاد ناراحت میشم چون نمیدونم باید چی کار واست بکنم!!!نازت میکنم شعر واست میخونم بغلت میکنم که دوباره بخوابی ولی دیگه نمیخوابی.شبها هم حتما یک بار یا دو بار با گریه بیدار مشی بعد شیر میخوری و میخوابی حالا خوبه شب ها با شیر خوردن خوابت میبره.امیدوارم زودتر این مشکلت هم حل بشه و بشی همون آرتین خوش اخلاق.مامان دلش تنگ شده واسه اون موقع ها که آرتینش با خنده بیدار میشد و از اتاق...
3 شهريور 1392