آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آرتین شیرینی زندگی مامان الهه و بابا مجتبی

کار جدید آرتین

عزیز دل مامان 5 روزه که یاد گرفتی از روی شکمت بر میگردی به پشتت خیلی هم بامزه این کار رو انجام میدی یعنی توی 5 ماه و 23 روزگی شروع به انجام این کار کردی.خیلی هم بامزه انجامش میدی.دیگه اینکه با مامانی بازی میکنی وقتی شیر میخوری دستت رو میاری طرف دهن من تا من بوسش کنم و تو بخندی یا اینکه موقع شیر خوردن تو چشم من نگاه میکنی و میخندی. وقتی میخوای بغلت کنم خودتو میرسونی به پای من و سرتو میاری نزدیک پام تا بغلت کنم.وقتی توی ماشین میشینیم و تورو میشینونم که بیرون رو ببینی یه چند دقیقه بعد سرت رو بر میگردونی و منو نگاه میکنی یعنی مامانی منو بلند کن ولی چند بار که نگاه کردی و من بلندت نکردم پاهاتو سفت میگیری و زور میزنی که سرپا باستی من هم بغلت میکنم...
21 تير 1392

آرتین مورچه پیدا کرده خداااااااااااااااا

      قربونت برم الهی از اون موقع که دیگه سینه خیز رفتن رو خوب یاد گرفتی تو خونه میگردی و واسه خودت یه چیز پیدا میکنی و سرگرمش میشی.این عکس هم مال موقعی هستش که مورچه روپیدا کردی و داری باهاش بازی میکنی .عززززززززززیزم. ...
21 تير 1392

اولین غذای آرتین جون

    مامانی دیگه 6 ماهگیت تمام شد و میتونی آروم آروم مزه های جدید رو امتحان کنی خداروشکر دیروز و امروز که استقبالت بد نبود ایشالا که همیشه غذا خوردن رو دوست داشته باشی.(26خرداد91) ...
21 تير 1392

خبر جدید!

مامانی دومین دندونت هم جوونه زده و یه کار جدید هم یاد گرفتی و اون این هستش که وقتی آهنگ میزنیم واست(دو دورو دو دو دورو دو)چهار دست و پا میشی و مثل نای نای جلو وعقب میری.نگین امروز واست آهنگ میزد و کشف کردکه تو این کارو یاد گرفتی در ضمن امروز تا هیجانی میشی یکی از انگشتای دستتو میکنی دهنت و تند تند میخوریش.قربون این نمک ریختنات بشه مامانت.(9تیر92)6ماه و20 روزگی
21 تير 1392

خبر بدید به انبار گندم پسر ما در آورده مروارید دندون

ناز پسری مامان اولا که عیدت مبارک دیروز اولین نیمه شعبانی بود که کنار من و بابایی بودی پارسال این موقع تو دلم بودی امسال تو بغلم بودی.خداروشکر میکنم به خاطر این نعمت خوب.تو این دو روزه یه کوچولو هم مزه ی نذری هارو چشیدی.حسابی هم خوشت میومد.دیشب با عمه زهرا و خاله نسرین اینا رفتیم پل خواجو.دیگه هر غذایی که خودمون میخوریم باید حتما اول بدیم شما بچشی.دیشب هم طبق معمول یه کوچولو از آب آش رشته ی نذری دادم بهت.بعدش هم بابایی داشت چایی نبات میخورد نذاشتی بیچاره بفهمه چی میخوره من هم یه کوچولو از چایی رو با انگشت میدادم دهنت که دیدم بلههههههه..... گل پسرم دندونش جوونه زده(6ماه و 14روز.3تیر 92).انقدر من و بابا خوشحال شدیییییییم.قربونت برم من میدیدم ی...
21 تير 1392

اولین دیدار آرتین و مامانی

   آرتین مامان این عکس اولین باری هستش که من تورو بغل کردم چه حس قشنگی بود وقتی دیدمت و تورو گذاشتن رو صورتم تو هم شکمو بودی وصورت منو میخوردی .قصه رو از اول اول واست میگم.قبل از اینکه خدا تورو بهمون بده من توی آزمایشگاه کار میکردم.چند روزی بود که حالم عوض شده بود.انگار متوجه یه تغییراتی شده بودم اما شک داشتم.16 فروردیم 91 یه آز دادم اما چیزی نشون نداد دکتر سجادی گفتش که یک هفته ی دیگه صبر کن 2شنبه21 فروردین شیفت عصر بودم بابا منو گذاشت آزمایشگاه و رفت من خانم بهمن زیاری رو دیدم و گفتم میای از من خون بگیری اما اسم منو رو لوله آز ننویس تا یه آزمایش بتا بدم خلاصه خون گیری تمام شد و رفت واسه آزمایش دل تو دلم نبودخیلی استرس داشتم ساعت...
21 تير 1392